هنگامیکه در غروب چشمانم ردپایی از غصه ها پیدا بود
آن هنگام که در فضای غربت سینه ام ماتم لحظات برپا بود
و زمانیکه در غم خیس نگاهم بی تو بودن را حس میکردم
گرچه فاصــله ی بین ما بسیــــار بود
اما صدای صمیمانه و مهربانت تسکین دردایم شد
من در صدای تو هستی ام را دوباره یافت
زیبایی های زندگی را که در لابه لای کلام شیرینت میگنجاندی
با همه وجود درک کردم
مـــــن از صـــــــدای تو
زندگی می کنم !
|