غم بسیار مدلل، دشمن تا بن دندان مسلح ماست.
اگر به خاطر تزکیه ی روح، قدری غمگین باید بود- که البته باید بود- ضرورت است که چنین غمی، انتخاب شده باشد نه تحمیل شده.
غصه، منطق خود را دارد. علیه منطق غصه حتی اگر منطقی ترین منطق هاست، آستین هایت را بالا بزن!
غم محصول نوع روابطی است که در جامعه شهری ما و در جهان ما وجود دارد. علیه محصول، علیه طبیعت و علیه هر چیز که غم را به سلطه گرانه و مستبدانه به پیش می راند، برپا باش!
زمانی که اندوه به عنوان یک مهاجم بد قصد سخت جان می آید، نه یک شاعر تلطیف کننده ی روان، حق است که چنین مهاجمی را به رگبار خنده ببندی..........
عزیز من !
قایق کوچک دل به دست دریای پهناور اندوه مسپار !
لااقل بادبانی بر افراز، پارویی بزن و برخلاف جهت باد تقلایی کن !
سخت ترین توفان، مهمان دریاست نه صاحب خانه آن !
توفان را بگذران
و بدان که تن سپاری تو به افسردگی، به زیان بچه های ماست و به بچه های دنیا.
آخر آنها شادی صادقانه را باید ببینند تا بشناسند...
نظرات شما عزیزان:
|