بارقه ی امــــــــــــــید....


بارقه ی امــــــــــــــید....


دل می رود ز دستم

سلام

من اینجا قصد دارم بیشتر شعرها و حرفای مورد علاقه مو بذارم، یه جورایی درواقع حرفای دلمو، این حرفا واقعا منو آروم میکنه، شما رو نمیدونم، همه کسایی که منو میشناسن میدونن که من از بچه گی چقدر عاشق شعر بودم و هستم، حتی یادمه از دوره ی راهنمایی بچه ها تا یه شعر قشنگ گیر می آوردن واسم میخوندن سر درس حتی از ته کلاس دست به دست بهم میرسوندن، همشون می دونستن که من چقدر احساساتیم وشعر دوست دارم ولی اینم بگما خودم اصلا طبع شعرم خوب نیست، اما از اول دوره نوجوونی چند تا سررسید نامه پر کردم که همش شعرا و متنهای قشنگ و مورد علاقم که جمع کرده بودم بود و تقدیمشون کردم به کسی که دوستش داشتم چون معنی تمام شعرای من اون بود، یکیش فقط شعرای حافظ بود که خیلی دوست دارم و بهترینهاشو از دیوانش گلچین کرده بودم . خودم دیگه به اون شعرا دسترسی ندارم، بگذریم بعد از اون یکی دوتا سررسیدنامه دیگه نوشتم به اندازه ای هست که بذارم بلاگم.

 

گاهی دلت می رود !                    آرام و بی صدا

بعد این طور وقت هاست که دلت شعر می خواهد، ترانه می خواهد...

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: f.j | تاريخ: یک شنبه 29 / 11 / 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |